سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دود به آسمان برخواست واین صدای بانوی بی نظیر مدینه بود که در هوا پیچید:فضه خذینی...
هنوز نه مرهمی بر زخمش نهاده بودند ونه دردش تسکین یافته بود .چشمانش را گشودوهراسان پرسید :علی
(علیه السلام) را کجا بردند؟
پاسخ شنید :به مسجد برای بیعت...
به کمک فضه به سختی خودرا به کوچه رساند .از اعماق قلبش خدارا شکر کرد که به موقع رسیده است.
دست خودرابرکمربند او حلقه زد تا مانع شود.
اما وای برحال آشفته امام. او خوب می شناخت این حرامیان را .در چشم بانوی خانه اش خیره شد وبه زبان اشاره گفت اینها به تو رحم نخواهند کرد.اینجا چه می کنی زهرایم؟
اما فاطمه
(سلام الله علیها) خوب می دانست زندگی بی ولایت یعنی ضلالت وگمراهی.باید از حریم او دفاع می کرد حتی با جانش ،حتی به تنهایی...
کوردلان دنیاپرست نهیب زدند:رها کن
و زهرای مرضیه
(سلام الله علیها) محکمتر گرفت.تا اینکه صدایی شنیده شد: قنفذ دست فاطمه را از علی جدا کن..
در این میان تنها وعده رسول خدا صلوات الله علیه وآله است که تسکین قلبهای مجروح ما است: حتی اگر یک روز از زندگی دنیا باقی مانده باشد خداوند آنرا به اندازه ای طولانی خواهد کرد که مردی از فرزندان من ظهور کند و جهان را پراز عدل وداد نماید بعد از اینکه از ظلم وجورپر شده باشد.


[ دوشنبه 91/1/21 ] [ 2:16 عصر ] [ مهدی یاوران ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

نویسندگان
لینک دوستان
امکانات وب


بازدید امروز: 20
بازدید دیروز: 105
کل بازدیدها: 253722