سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ای که مرا خوانده ای ، راه نشانم بده
سلام این وبلاگ کاری ست از بروبچه های واحد فرهنگی مجتمع یاوران حضرت مهدی سلام الله علیه. مجتمع یاوران محل تجمع کسانی ست که دلشان هوای کوی یار می کند...

 نتیجه تصویری برای قلب

حالا دیگر به بصره رسیده بود. نباید دیر می کرد، به خاطر همین، مستقیم رفت طرف مسجد. درست شنیده بود؛ در مسجد، او را دید که در میان جمع زیادی از مردم نشسته و مشغول پاسخگویی به سئوالات بود. باید به افکار نادرستش، یک پاسخ خوب می داد.
 نشست روبرویش. بعد اجازه، شروع کرد به سئوال کردن. سئوالاتش، استاد را هم به تعجب واداشته بود! از چشم، بینی، دهان و گوش رسید و از کارشان.تا رسید به اینجا که:
* ببخشید، شما قلب هم دارید؟
* بله.
*با آن چه می کنید؟
* هر چه که با این اعضاء (چشم،بینی، زبان و گوش) درک کنم، با قلبم هم تشخیص می دهم.
* مگر این اعضاء تو را از قلب بی نیاز نمی کنند؟
*نه.
* چطور بی نیاز نمی کنند، با اینکه همه سالم و بی عیبند!؟
* پسرجان، وقتی این اعضاء در چیزی که می بینند، یا می بویند، یا می چشند، و یا می شنوند، تردید کنند، در تشخیص آن به قلب مراجعه می کنند، تا شک آنها تبدیل به یقین شود.
خداوند متعال حواس انسان را بدون امام رها نکرده و برای آنها امامی گذاشته، تا اداراکش را تصحیح کند، و هر وقت شک کرد از قلبش کمک بگیرد، اما چگونه ممکن است این همه انسان را در شک و سرگردانی و اختلاف رها کند، و امامی برای آنان معین نکند، تا آنها را از شک و حیرت برهاند؟
 حرف حساب جواب ندارد؛ دیگر هیچ پاسخی نداشت تا بگوید، وقتی هم فهمید که این جوان، هشام بن حکم است، خیلی تحویلش گرفت.
 نشسته بود روبروی امام صادق علیه السلام، و داستان مناظره را مو به مو برای آن حضرت تعریف می کرد. حرف های هشام که تمام شد، امام خندید؛ خوشحال شده بود از کار شاگردش.
.......
آقا می شود یک روز هم شما به خاطر کار ما شاد باشید و لبخند برلبانتان بیاید؟؟؟؟؟


[ چهارشنبه 95/9/24 ] [ 12:34 عصر ] [ مهدی یاوران ] [ نظر ]


 مسلمانان هرچه دعا کردند باران نیامد. سه روز نماز باران خواندند. فایده ای نداشت. روز چهارم بزرگ مسیحیان آمد، شروع کرد به دعا کردن. باران گرفت، چه بارانی!
 آبروی مسلمان ها رفته بود و مسیحی ها مسخره می کردند. گفتند:
" اگر یک بار دیگر دعا کردیم و باران آمد. می فهمیم دین شما اصلاً دین نیست!"
 متوکل دست به دامان امام حسن عسکری علیه السلام شد. گفت:
"به داد دین جدت برس که نابود شد."
 امام به یکی از یارانش فرمود:
"می روی دشت، پیش مسیحی ها، بزرگشان که خواست دعا کند چیزی می گیرد توی دستش. آن را بگیر و برگرد."
 این کار را که کرد دعاهاشان مستجاب نشد. وقتی پرسیدند چه بود، امام فرمود:
"تکه ای از استخوان یکی از پیامبران خدا. بزرگ مسیحیان می دانست با وجود این استخوان هیچ دعایی بی جواب نمی ماند."


[ چهارشنبه 95/9/17 ] [ 11:37 صبح ] [ مهدی یاوران ] [ نظر ]

   پیامبرشان به آنها گفت: « خداوند "طالوت" را برای زمامداری شما مبعوث (و انتخاب) کرده است» گفتند: « چگونه او بر ما حکومت می کند با اینکه ما از او شایسته تریم و او ثروت زیادی ندارد؟!»
 جالبه ها؛ نه تنها با ذکر نام، مشکل حق ستیزان حل نشده است و اختلاف از بین نرفته، بلکه گویی آبی به آسیاب آنها بوده! پس شاید عدم ذکر نام امام مهدی علیه السلام در قرآن، قطع آب به آسیاب دشمن است؛ باشد که دست به خالفت و اختلاف نزنند؟!


نتیجه تصویری برای آسیاب+آبی


[ دوشنبه 95/9/15 ] [ 8:46 صبح ] [ مهدی یاوران ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

وبلاگی است مهدوی پیرامون امام خوبان...
لینک دوستان
امکانات وب

رفتـــ 25


بازدید امروز: 35
بازدید دیروز: 20
کل بازدیدها: 259475