ای که مرا خوانده ای ، راه نشانم بده سلام این وبلاگ کاری ست از بروبچه های واحد فرهنگی مجتمع یاوران حضرت مهدی سلام الله علیه. مجتمع یاوران محل تجمع کسانی ست که دلشان هوای کوی یار می کند...
|
به نام آفریدگار مهر آقا اجازه!
سلام رفیق جوان! آدم گاهی اوقات بعضی جوان ها را می بیند که دم از افسردگی می زنند، دلش می سوزد! شاید هم از سر دلسوزی هوس می کنیم نصیحت شان کنیم، اما چه می گوییم و چقدر مفید صحبت می کنیم خدا می داند!!! غافل از اینکه باباجان! این همه انرژی باید یک جایی آن هم به نحو صحیحش مصرف شود دیگر! وگرنه می ماند و احتمالا می ترشد! آدم پرانرژی اگر از نیرویش استفاده نکند درست به عکسش می رسد یعنی افسرده می شود، پس رفقا بیایید هوای این نیروی عظیمی که در درون مان هست را بدانیم! اما قبلش باید افق دیدمان را مشخص کنیم، به کجا چنین شتابان...؟! حواست هست که حواس همگان دارد می رود سمت ظهور منجی! یهودی... مسیحی... بودایی... پس مبادا من و تو غافل شویم! و مبادا غافل تر شویم که ما از تبار دین و آیین این منجی نازنین عالم بشریت هستیم! من و تو یک قدم که چه عرض کنم! خیلی نزدیک تریم به منجی و ظهورش، از این دیگرانی که منتظرند... مبادا آنها منتظرتر از من و تو باشند...
مقام معظم رهبری: جوانان عزیز! آینده کشور روشن است، افق بسیار تابان است؛ اما به اراده شما بستگی دارد، به فعالیت شما، به کار شما، به پرداختن شما به خودسازی؛ خودسازی علمی، خودسازی دینی، پاک نگه داشتن دامان روح و دل نورانی در همه ی میدان ها؛ فعالیت، تلاش، سرزندگی؛ این عاملی است که کشور شما را به اوج قدرت و عزت ان شاءالله خواهد رساند. [ چهارشنبه 92/11/30 ] [ 10:57 صبح ] [ مهدی یاوران ]
[ نظر ]
به نام آفریدگار مهر آقا اجازه! السلام علیک یا سیدی یا صاحب الزمان و رحمه الله و برکاته
به یاری خدای مهربون، روانه محل کارم شده بودم: "مجتمع یاوران حضرت مهدی سلام الله علیه" یکی از رفقا گفت نگاهت که به گنبد فیروزه ای افتاد یاد من هم باش! . . . از ماشین پیاده شدم. یاد حرفش افتادم. به گنبد فیروزه ای مسجد مقدس جمکران نگاه کردم... راستش را بخواهید خجالت کشیدم! به اخلاصش غبطه خوردم... چرا که او تمام و کمال منتسب به اربابش بود، یعنی تا نگاهش کردم یاد مولا افتادم نه هیچ چیز و کس دیگر. اما آیا وقتی اطرافیان به ما نگاه می کنند یا با ما صحبت می کنند یاد ارباب می افتند؟ آیا رنگ و بوی ارباب می دهیم؟! یا خدای نکرده مخاطب مان یاد هرکسی می افتد غیر از محبوب عالم! ادعای اشرف مخلوقات بودن داریم اما یک گنبد فیروزه ای روسفید تر از ماست! خیلی روسفیدتر از ما... و اما بعد... رفیق! حواست هست به کجا چنین شتابان؟ فأین تذهبون... یادت باشد... رنگ و بوی هرکس را بدهی ارزشت به همان میزان هست...
[ چهارشنبه 92/11/23 ] [ 11:2 صبح ] [ مهدی یاوران ]
[ نظر ]
به نام آفریدگار مهر آقا اجازه! عیدمبارک!!! ده هزار درهم از پسرعمویم طلب کار بودم. هرچه می رفتم و می آمدم، پولم را نمی داد. نامه ای نوشتم برای امام که دعا کند پسرعمویم نرم شود و پول را بدهد. جواب نامه آمد:«ناراحت نباش.» پسر عمو که آمد طلبم را بدهد، پرسیدم:«چه طور آن همه اصرار می کردم خبری از پول نبود، حالا با پای خودت آمدی؟» امام حسن عسکری را دیدم در خواب، گفت:« طلب پسرعمویت را بده که مرگت نزدیک است!» جمعه ی همان هفته بود که از دنیا رفت.
و اما بعد... یادمان باشد حتی نمک زندگی مان را هم از خدا و اولیائش بخواهیم نه از غیر! و اما بعدتر... امام حسن عسگری سلام الله علیه: زندگی فقیرانه همراه با محبت ما بهتر از رفاه در کنار دشمنان ماست. [ شنبه 92/11/19 ] [ 3:16 عصر ] [ مهدی یاوران ]
[ نظر ]
یه نام آفریدگار مهر آقا اجازه! آقای مهربانی ها! السلام علیک... عیدتان مبارک.
پسر ایستاده بود کنار کوچه و گریه می کرد. مردی از بزرگان سامراء او را دید، آمد جلو. گفت:«پسرجان! چرا گریه می کنی؟ نکند اسباب بازی می خواهی. گریه ندارد خودم برایت می خرم.» پسربچه نگاهش کرد، گفت:« خدا ما را آفریده که بازی کنیم؟!» مرد هاج و واج نگاه می کرد.گفت:«پس چرا گریه می کنی؟» گفت: «مادرم داشت نان می پخت. دیدم هرکار می کند چوب های بزرگ آتش نمی گیرد. چند تکه هیزم کوچک برداشت. آتش شان زد. گذاشت کنار چوب های بزرگ، آن ها هم شروع کردند به سوختن. با خودم فکرکردم نکند ما از هیزم های ریز جهنم باشیم!»
منبع: آفتاب نیمه شب، روایت داستانی زندگی امام حسن عسگری سلام الله علیه [ شنبه 92/11/19 ] [ 10:18 صبح ] [ مهدی یاوران ]
[ نظر ]
به نام آفریدگار مهر آقا اجازه! مهمان داریم! آقاجانم این روزها حرف از مهمان و مهمانی هست. آدم عاقل با هر کسی معاشرت نمی کند، قبل از مهمانی رفتن دقت می کند طرف مقابلش کیست؟ چه کاره است؟ با هر کسی معامله نمی کند! 8 سالی بود پای شان بریده شده بود..... پای زورگویی هایشان... 8 سالی بود که حرف های بی منطق شان خریدار نداشت! چقدر رشد کردیم، ثابت کردیم برای رشد نیاز به آن ها نداریم. ثابت کردیم إن تنصر الله، ینصرکم... خدایا... هر جا که از تو بُریدیم، بُریدیم...! ما مرده آب و نان نبودیم! که اگر هم بودیم.... من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب... قرارمان این نبود عزت مان را بدهیم نان بگیریم! کجا رفت 8 سال جوان دادن هایمان...؟ شهید احمدی روشن ها کجا رفتید...؟ خوش به حالتان نیستید ببینید چه ها می شود... نیستید ببینید تاریخ باز تکرار شد! تکرار که چه عرض کنم کپی شد! سال 1383: جمهوری اسلامی ایران یک طرف... غرب بالاخص امریکا یک طرف... گروه مذاکره کننده از سمت ایران... سال 1392: جمهوری اسلامی ایران یک طرف... غرب بالاخص امریکا یک طرف... گروه مذاکره از سمت ایران... آدم یاد مهجوریت قرآن می افتد. مگر مهجوریت یعنی چه؟ برخی نمی خوانندش... برخی تدبر نمی کنند.... برخی عمل نمی کنند... 1400 سال پیش مثل آئینه ای بود که الان را نشان می داد: و لن ترضی عنک الیهود و لاالنصاری حتی تتبع ملتهم...(سوره مبارکه بقره/120) و لتجدن أشد الناس عداوه للذین آمنوا الیهود... (سوره مبارکه مائده/ 82) و اما بعد... خبرهای دیگری نیز در راه است! ألا و لا یحمل هذا العلم إلا أهل البصر و صبر و اما بعدتر: آقا جانم این مملکت، مملکت شماست و به یاری خداوند دیر یا زود به سرمنزل مقصود خواهد رسید. این وعده تخلف ناپذیر خداوند است که جهان را صالحان به ارث خواهند برد. (ولقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر، إن الارض یرثها عبادی الصالحون(سوره مبارکه انبیاء/105) اما نکته اصلی اینجاست که ما کجای این قصه هستیم؟؟؟!!! تعجیل، یا زبانم لال تأخیر؟ «مــا» یعنی «مـــن»؛ یعنی کونوا دعاه الناس بغیر ألسنتکم...(حضرت زهرا سلام الله علیها) «مــا» یعنی تک تک افراد جامعه؛ یعنی: من أحیاها فکأنما أحیا الناس جمیعا (مائده/32) «مــا» یعنی من و تو بخواهیم چرا که: لا یغیروا ما بقوم حتی یغیروا ما بأنفسهم... (سوره مبارکه رعد/11) و ...
[ سه شنبه 92/11/1 ] [ 2:33 عصر ] [ مهدی یاوران ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |