سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ای که مرا خوانده ای ، راه نشانم بده
سلام این وبلاگ کاری ست از بروبچه های واحد فرهنگی مجتمع یاوران حضرت مهدی سلام الله علیه. مجتمع یاوران محل تجمع کسانی ست که دلشان هوای کوی یار می کند...

به نام آفریدگار مهر

سلام آقای خوبم

آقا اجازه!

شعر مهدی سیار در استقبال از تشییع شهدای غواص

 

مقدّر است که در این جهاد پیروزیم

قسم به خون رضایی نژاد پیروزیم

 

قسم به تک تک آلاله های این گلشن

علی محمدی و شهریاری و روشن

 

به تشنه کامی عباس هایمان سوگند

به دست بسته ی غواص هایمان سوگند

 

در این مجاهده کوتاه آمدن هرگز

و با یزید زمان راه آمدن هرگز

 

بگو به هرکه در این معرکه کم آورده است

بگو که بیرق خود را نمی نهیم از دست

 

اگر خدای نکرده هوای آن دارید

که باز بهر ولی جام زهر پیش آرید

 

فقط نه جام شما را به قهر می شکنیم

که دست ساقی هر جام زهر می شکنیم

 

شکوه عزت این خاک تا به افلاک است

حریم آیه نفی سبیل این خاک است


[ سه شنبه 94/3/26 ] [ 12:47 عصر ] [ مهدی یاوران ] [ نظر ]

به نام آفریدگار مهر

السلام علیک یا صاحب الزمان و رحمه الله و برکاته

آقا اجازه!

باز جمعه ای دیگر آمد و دلم بهانه نوشتن کرد.نه اینکه روزهای دیگر به یادتان نباشد نه! تا ظهورتان محقق نشود تمام روزها برای ما جمعه است...

اما این بار دیگر نمیخوام بگویم بیا! نمیخوام ندای یاصاحب الزمان بیا سر دهم!

آخر دیگر خجالت می کشم.

تا چندی پیش یاد گرفته بودم هنگام مناجات با شما عرضه بدارم آقا بیا! تا اینکه کلام بزرگواری را شنیدم که فرمودند بی ادبی ما از همان جایی شروع شد که گفتیم بیا! آدم وقتی دنبال آدم بزرگی می گردد یکجا نمی نشیند و نمیگوید بیا! خودش میرود دنبالش...

و اما بعد...!

راستی رفیق! چقدر دنبال آقا گشتیم؟

ساعت های گشتن به دنبال انجام امورات مان، گشتن در اینترنت، گشتن توی بازارها و... در مقابل ساعت های گشتن به دنبال آقا چقدر هست؟


[ جمعه 94/3/22 ] [ 1:2 عصر ] [ مهدی یاوران ] [ نظر ]

به نام آفریدگار مهر

سلام! خیلی وقت ها دلمان هوایی می شود و می گفتیم کاش ما هم در جبهه های دفاع مقدس بودیم.

کاش ما هم شهید می شدیم و کلی کاش های دیگر!

انگار الان جنگ تمام شده! انگار دیگر عرصه تلاش نیست! و یا شاید هوس کرده ایم از این دنیا دست بکشیم که می گوییم کاش شهید می شدیم!

و گرنه الان عرصه مبارزه خیلی پررنگ است. خیلی خیلی زیاد...

الان خیلی بیشتر و بهتر باید فکر کنیم و البته تلاش!!!

یک سرباز وظیفه شناس هیچ وقت بیکار نمی نشیند! 

تاحالا از خودمان پرسیده ایم لحظاتی که برای حضرت کار کرده ایم و چقدر بوده و لحظاتی که کار نکرده ایم چندین ساعت و روز و سال؟

تا حالا نسبت بسته ایم بین این دو؟

تا حالا از خودمان پرسیده ایم چقدر از توانایی روحی و جسمی مان مایه گذاشته ایم؟!

آیا به اندازه رزمنده ها بوده؟!

و اما بعد...

یه دستش قطع شده بود اما دست بردار جبهه نبود. بهش گفتند:«با یک دست که نمی تونی بجنگی برو عقب.» می گفت: «مگه حضرت ابوالفضل با یک دست نجنگید؟

 مگه نفرمود: «والله ان قطعتمو یمینی، انی احامی ابدا عن دینی».

عملیات والفجر 4 مسؤول محور بود. حمید باکری بهش مأموریت داده بود گردان حضرت ابوالفضل رو از محاصره دشمن نجات بده با عده ای از نیروهاش رفت به سمت منطقه مأموریت.

... لحظه های آخر که قمقمه را آوردن نزدیک لبای خشکش گفته بود:« مگه مولایم امام حسین علیه السلام در لحظه شهادت آب آشامید که من بیاشامم.»

شهید که شد هم تشنه لب بود هم بی دست.......

هدیه به روح شهید شاپور برزگر گلمغانی


[ یکشنبه 94/3/3 ] [ 12:44 عصر ] [ مهدی یاوران ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

وبلاگی است مهدوی پیرامون امام خوبان...
لینک دوستان
امکانات وب

رفتـــ 25


بازدید امروز: 24
بازدید دیروز: 26
کل بازدیدها: 259025