ای که مرا خوانده ای ، راه نشانم بده سلام این وبلاگ کاری ست از بروبچه های واحد فرهنگی مجتمع یاوران حضرت مهدی سلام الله علیه. مجتمع یاوران محل تجمع کسانی ست که دلشان هوای کوی یار می کند...
|
قصه غریبی است. این ماجرای عطش. و از آن غریبتر؛ قصه کسی است که خود بر اوج منبر عطش نشسته باشدو بخواهد دیگران را در این مصیبت التیام و دلداری دهد. گفتن درد؛ تحمل آن را آسانتر می کند اما نهفتنش و به رو نیاوردنش؛ توان از کف می رباید و تو در این حال باید بخندی و به آرمش و آسایش تظاهر کنی تا دیگران اولا سنگینی بار را در تو درنیابندو ثانیا بار سبکتر خویش را تاب بیاورند. و تو اکنون با این حال و روز باید فریاد العطش بچه ها را بشنوی و تاب بیاوری. باید تشنگی را در تار و پود جوانان بنی هاشم ببینی و به تسلایشان برخیزی. باید زبانه های عطش را در چشمهای کودکان نظاره کنی و زبان به کام بگیری و دم برنیاوری. باید تصویر کوثر را در آئینه نگاهت بخشکانی تا بچه ها با دیدن چشمهای تو به یاد آب نیفتند. از همه ی این هامهمتر این که نگذاری آتش عطش بچه ها از در و دیوار خیمه ها سرایت کند و توجه ابوالفضل را برانگیزد? نگذاری طنین تشنگی بچه ها به گوش عباس برسد. چرا که تو عباس را می شناسی و از نازکی دلش باخبری. می دانی که تمام صلابت و استواری و دلبری او، در مقابل دشمن است. پس او نباید از تشنگی بچه ها باخبر شود... [ دوشنبه 90/10/12 ] [ 2:59 عصر ] [ مهدی یاوران ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |