• وبلاگ : اي كه مرا خوانده اي ، راه نشانم بده
  • يادداشت : گنج نهان
  • نظرات : 0 خصوصي ، 2 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + زهره 


    دقيقا. خود من قبلا يک داستان خونده بودم که همين پيام رو مي داد. به اين ترتيب که يک شخص وارسته اي براي ديدن آقا نيت کرد چهل شب به مسجد سهله بره و احيا کنه. شباي آخر بود، تو راه که داشت ميرفت به مسجد، ديد که از يک منزل يک نوري داره بيرون مي زنه. رفت داخل اون خونه ديد يک جسد کفن پوش شده اي تو اتاق هست و يک سيد بزرگواري بالاي جسد نشسته. از نور اون سيد که آقا امام زمان بوده، کل خونه روشن شده بوده. آقا يه نگاه به اون شخص ميکنه، بعد به اون جسد اشاره مي کنه و مي فرمايد: براي ديدن من لازم نيست اينقدر به خودتان سخت بگيريد. مثل همين زن باشيد، خود من به ديدنتان مي آيم.

    اون زن در زمان کشف حجاب، هفت سال از خونه بيرون نيومد!

    آقاجون، يه نظر کوچولو به اين بنده ي ته تغاري و ريزه ميزه ي خدا هم بکن...

    پاسخ

    همه هست آرزويم كه ببينم از تو رويي/ چه زيان تو را كه من هم برسم به آرزويي