سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زهر شمشیر ابن ملجم کار خودش را کرده .تجویز پزشک شیر است . یتیمان بیرون خانه شیر به دست ایستاده اند.اهل بیت و یاران در خانه , نگران علی اند.

وعلی در آخرین وصیتش به حسن و حسین , نگران مردم؛

ـ به شما دو تن و همه فرزندان و خانواده ام و هر کس که سخنم به او می رسد  , « خداترسی »و «نظم» و « آشتی دادن بین مردم » را وصیت می کنم ...

جان  شما و جان ایتام ...

جان شما و جان همسایگان ...

جان شما و جان قرآن ...

جان شما و جان نماز ...

 زهر شمشیر ابن ملجم کار خودش را کرده .تجویز پزشک شیر است .

 یتیمان بیرون خانه شیر به دست ایستاده اند. علی نیمی از شیر را خود می خورد

و نیم دیگر را ... :

ـ به اسیرتان شیر داده اید ؟

  " برگرفته از کتاب «آن مَرد » نوشته محمد جواد میری"


[ شنبه 91/5/21 ] [ 11:38 صبح ] [ مهدی یاوران ] [ نظر ]

 

از کوچه ها می گذشتیم. حسن (علیه السلام) را دیدیم. بازی می کرد.

پیامبر(صلی الله و علیه و آله) قدم هایش را تندتر کرد .

رسید نزدیکش . دست هایش را باز کرد ، می خواست بغلش کند .

او اما به این طرف و آن طرف می دوید . پیامبر هم به دنبالش ؛

هر دو می خندیدند .او را گرفت .دستی کشید روی سرش ، بوسیدش .

فرمود :" تو از منی ، من از تو . خدا دوست دارد هر که تو را دوست داشته باشد."

(برگرفته از کتاب « آفتاب غریب » از مجموعه کتب 14 خورشید و یک آفتاب)


[ شنبه 91/5/14 ] [ 10:54 صبح ] [ مهدی یاوران ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

نویسندگان
لینک دوستان
امکانات وب


بازدید امروز: 28
بازدید دیروز: 32
کل بازدیدها: 253625