ای که مرا خوانده ای ، راه نشانم بده سلام این وبلاگ کاری ست از بروبچه های واحد فرهنگی مجتمع یاوران حضرت مهدی سلام الله علیه. مجتمع یاوران محل تجمع کسانی ست که دلشان هوای کوی یار می کند...
|
داخل مجلس شد.فقیر بود و سر و وضع و لباس درست و حسابی نداشت.جای خالی پیدا کرد و نشست. کسی که پیش او بود لباسش را کشید و خودش را جمع و جور کرد. محمد صلی الله و علیه و آله گفت:"ترسیدی چیزی از ثروتت کم بشود؟" مرد گفت:"نه." محمد صلی الله و علیه و آله گفت:"ترسیدی چیزی ازفقر او به تو بچسبد؟" مرد گفت:"نه." محمد صلی الله و علیه و آله گفت :"پس چرا این کار را کردی؟" مرد گفت:"اشتباه کردم.حاضرم نصف ثروتم را برای جبران اشتباهم به او بدهم." مرد فقیر گفت:"نه.نمی گیرم.می ترسم بگیرم و روزی مثل او بشوم." [ یکشنبه 91/3/28 ] [ 6:7 عصر ] [ مهدی یاوران ]
[ نظر ]
فضل آمده بود به زندان، پیغام هارون را برساند به امام. دید نماز می خوانند. منتظر ایستاد. نمازشان که تمام شد، به فضل نگاه هم نکردند، دوباره تکبیر گفتند و نماز بعدی شروع شد. نماز پشت نماز، بدون اعتنا به فضل. خسته شد. گفت:« چه قدر نماز می خوانید؟ یک لحظه هم به من نگاه کنید. هارون گفته بگویم درباره شما اشتباه می کرده تازه فهمیده اما، می خواهد برای همیشه بمانید پیشش. من را هم مامور کرده از شما پذیرایی کنم. حالا هم اگر چیزی نیاز دارید بگویید. می آورم.» امام گفتند: « من اهل ذلت و خواهش نیستم که از شما چیزی بخواهم.» منتظر جواب فضل نشدند. ایستادند به نماز: « الله اکبر!» [ شنبه 91/3/27 ] [ 4:13 عصر ] [ مهدی یاوران ]
[ نظر ]
تعدادی از شیعیان سوال هایشان را در نامه ای نوشته بودند از محمد بن عبدالله حمیری، نماینده ی امام خواسته بودند برساند دست ایشان. یکی از سوال هایشان این بود : «چه طور در زمان غیبت می شود با امام ارتباط روحی و معنوی داشت؟»
بحار،ج53،ص 171 [ یکشنبه 91/3/21 ] [ 2:45 عصر ] [ مهدی یاوران ]
[ نظر ]
به دنیا آمده بود تا صبر را شرمنده کند، زینب علیهاالسلام این اسطوره تاریخ را می گویم. آمده بود تا عشق را مبهوت لحظه های زلالش کند. آمده بود تا صدق و وفا را به جهانیان بیاموزد و متانت و وقار را به نمایش گذارد. آمده بود تا رسالت خود را به انجام برساند؛ مونس و یارِ برادر، سالارِ قافله حسینی و غم خوارِ اسیران باشد. آمده بود تا فریاد بلند مظلومانْ باشد؛ فریادی که پژواک آنْ هنوز هم از ورای تاریخْ به گوش شنوای دل های حق جویان می رسد.امروز فرصتی است تا چشمهایمان بگرید و در زلال خویش، روح خسته از هواهای نفسانی را از نشاط ایمان سرشار کند. امروز فرصتی است تا دل هامان به یاد اسوه عشق و صبر و معرفت تکانی بخورد. امروز فرصتی است تا در کلاس اخلاص زینبی بنشینیم و بردباری بیاموزیم و از خورشیدی نور بگیریم که از پس پرده عفاف، جوانمردی به عالم آموخت. امروز فرصتی است تا به انگیزه رحلت زینب کبری(سلام الله علیها) دل هامان را از زلال معرفت سیراب کنیم و چشمهامان را عفت بیاموزیم. [ چهارشنبه 91/3/17 ] [ 3:43 عصر ] [ مهدی یاوران ]
[ نظر ]
ما اول انقلاب این چیزها را نداشتیم. اعتکاف همیشه بود. زمان جوانى ما وقتى ایام ماه رجب فرا مىرسید، در مسجد امام قم -آنهم فقط قم؛ در مشهد من اصلاً اعتکاف ندیده بودم-، شاید پنجاه نفر، صد نفر فقط طلبه اعتکاف مىکردند. پس خوشا به حالتان معتکفین عزیز. توصیه من این است که در این سه روزى که شما در مسجد هستید، تمرین مراقبت از خود بکنید. حرف که مىزنید، غذا که مىخورید، معاشرت که مىکنید، کتاب که مىخوانید، فکر که مىکنید، نقشه که براى آینده مىکشید، در همه این چیزها مراقب باشید رضاى الهى و خواست الهى را بر هواى نفستان مقدم بدارید؛ تسلیم هواى نفس نشوید. تمرین این چیزها در این سه روز مىتواند درسى باشد براى خود آن عزیزان و براى ماها که اینجا نشستهایم و با غبطه نگاه مىکنیم به حال جوانان عزیزمان که در حال اعتکاف هستند. با عملِ خودتان به ما هم یاد بدهید. [ سه شنبه 91/3/16 ] [ 10:28 صبح ] [ مهدی یاوران ]
[ نظر ]
خانم فاطمه طباطبایی (عروس امام) در خاطره ای گفته است:یک بار که در نجف اقامت داشتیم چشمان امام دچارناراحتی شده پزشک ایشان را مورد معاینه قرار داد و گفت: چند روز قرآن نخوانید و استراحت کنید، امام خندیدند و گفتند: من چشم خود را برای قرآن خواندن می خواهم چه فایده ای دارد که چشم داشته باشم و نتوانم قرآن بخوانم، شما یک کاری کنید که من بتوانم قرآن را تلاوت کنم. [ یکشنبه 91/3/14 ] [ 3:32 عصر ] [ مهدی یاوران ]
[ نظر ]
چه احترام غریبی دارد این ذکر ساده «یا علی» [ شنبه 91/3/13 ] [ 6:6 عصر ] [ مهدی یاوران ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |